مدرسه مستعمره کنکور


 


 


يکي از مسائل هرروزه من با فرزندم که به مدرسه ابتدايي مي‌رود اين است که چگونه فرصت داشته باشد کتاب بخواند، ورزش کند و از زندگي و فراغت خود لذت ببرد. مدرسه در مقابل برنامه عادي زندگي قرار‌گرفته است و نه‌تنها زمان کلاس و درس بلکه زمان فراغت فرزندان را نيز مديريت مي‌کند؛ گويي چيزي را آموزش مي‌دهد که به‌کلي جدا از چيزهايي‌است که کودک يا نوجوان براي زندگي عادي به آنها نياز دارد؛ گويي مدرسه، مزاحم زندگي عادي ماست. هميشه همين‌طور بوده است؛ حداقل تا آنجا که من به ياد دارم، مدرسه هميشه از زندگي بريده و خود را در چهارديواري‌ آجري‌اش محصور کرده بود. آموزش‌وپرورش در چند سال اخير تلاش‌‌هايي کرده تا کتاب‌هاي درسي خود را روزآمد‌تر کند يا استرس امتحان را از روي ذهن بچه‌هاي دوره ابتدايي بردارد. هرچند اينها اقداماتي نيکو هستند اما همچنان آموزش‌وپرورش نتوانسته از قيدوبند نظام کنکوري که همه زندگي ما را احاطه کرده است رهايي يابد. با اينکه حالا ديگر بسياري از صندلي‌هاي دانشگاه‌ها خالي مي‌ماند و در بسياري از رشته‌ها بدون کنکور نيز امکان تحصيل هست، همچنان نظام‌هاي فرصت‌طلب کنکوري به سياق گذشته برنامه‌هاي مدرسه را تحت تأثير خود قرار داده‌اند و بچه‌هاي معصوم را درگير تنش‌هاي رتبه و تست و عدد و رقابت جايگاه در آزمون‌هاي تستي مي‌کنند. بنابراين اگرچه نظام نمره‌دهي براي کاستن استرس‌ها از روي ذهن کودکان برداشته شده اما مجددا نظام استرسي و رقابتي و وقت‌کشانه و البته بي‌مصرف پيچيده‌‌اي (در قالب آزمون‌هاي بي‌مصرف بعضي انتشارات خاص و) ايجاد شده است. اگر نظام نمره‌دهي در پايان ترم يا پايان سال، براي يک بار بود، اکنون نظام‌هاي تستي و کنکوري، به طور مرتب، چند هفته يک‌بار و آن هم به شکل متمرکز و سراسري برقرار است. بدين‌ترتيب، دانش‌آموزان و خانواده‌هاي آنها مرتب فرزندان خود را در کل مدارس کشور مورد مقايسه قرار مي‌دهند و کودکان از همان ابتدا با مفهوم رتبه، مقايسه، پايين‌تر و بالاتربودن، حسادت، احساس يأس يا حس برتربودن آشنا مي‌شوند. جالب است که درگيرشدن در اين بازي مستمر، به بخشي از لذت آزاردهنده و رنج‌افزاي والدين بر فرزندان‌شان تبديل شده است. آنها مانند سوژه‌هاي مطيع و رام نه‌تنها با مدارس همگام هستند بلکه از مدارس مي‌خواهند که دانش‌آموزان را ذيل همين سيستم تربيت کنند و بر فرزندان خود فشار مي‌آورند که رتبه‌هاي دلخواه‌شان را به دست بياورند، در زمان فراغت خود، کمتر بازيگوشي کنند و به مسئله مهم درس بپردازند! ما به سمتي مي‌رويم که بچه‌هاي ما حتي فرصتي آزاد براي کتاب‌خواندن در حوزه‌هاي دلخواه هم نخواهند داشت. مدرسه در چنين وضعيتي حتي فرصت مطالعه را از بچه‌‌هاي ما گرفته و بدين‌ترتيب خود را نه به‌عنوان پشتوانه‌اي در کنار جامعه بلکه در برابر جامعه قرار داده است.


عدد و رتبه به جاي کلمات و تصاوير


فيلم «کلمات و تصاوير» به کارگرداني فرد شپيسي استراليايي، محصول2013 است. اين فيلم داستان 2معلم و دانش‌آموزان‌شان را روايت مي‌کند. يکي از اين دو نفر، هنرمند و معلم نقاشي است که از رماتيسم رنج مي‌برد و ديگري شاعر و معلم ادبيات که با مسئله اعتياد به الکل درگير است. نوعي نبرد فکري بين اين‌دو درمي‌گيرد که کدام ابزار، براي تربيت و آموزش، مؤثرتر هستند: کلمات يا تصاوير؟ همه اين اتفاقات در يک مدرسه خصوصي در نيوانگلند رخ مي‌دهد. در نهايت، آن دو پي مي‌برند که هم کلمات و هم تصاوير انتقال‌دهنده معنا هستند و به يک اندازه مهم‌اند. اما بخش مهم داستان اين است که اين درگيري و تنش ميان کلمات و تصاوير پاي عشق را به ميان مي‌کشد. کلمات و تصاوير نيرومندند؛ آدم‌ها را عاشق و دگرگون مي‌کنند؛ آدم‌ها را دچار خود مي‌کنند. به اين معنا، بيراه نيست اگر بگوييم که سروکار مدرسه بايد با کلمات و تصاوير باشد و نه اعداد! کلمات و تصاوير ابزار انتقال معنا و پيام هستند. مدارس نيز قرار است از طريق همين عناصر، فرزندان را جامعه‌پذير کنند. اما مدارس در ايران، هم کلمات و هم تصاوير را از ما گرفته‌اند و ما را در دنياي تست و کنکور و رتبه و رقابت و حسادت و نظاير آن قرار مي‌دهند. آري، کلمات و تصاوير از ما سلب شده‌اند. وقتي پاي کلمات و تصاوير به ميان مي‌آيد، پاي احساسات، دانش و خلاقيت هم به ميان مي‌آيد. در عوض ما در مدارس ايراني به جاي کلمات و تصاوير، با عدد و رتبه سروکار داريم. اعداد از ما متابعت مي‌خواهند و از ما مي‌خواهند که خلاقيت‌مان را کنار بگذاريم و فقط گوش دهيم، از بر کنيم و سپس همان‌ها را تکرار کنيم! درنتيجه ما قدرت انتقال معنا و پيام را از دست داده‌ايم و توانمان براي گفت‌وگو با يکديگر کاهش يافته است. سيستم کنکوري به جاي پرورش خلاقيت‌ها از طريق کلمات و تصاوير، به پرورش رقابت و حسادت از طريق رتبه‌بندي عددي پرداخته است. براي کساني که پايين‌رتبه‌اند نوعي حس حقارت، خنگي و عقب‌ماندگي ايجاد کرده و براي بالارتبه‌‌ها نوعي حس کاذب نخبگي و سپس نيتي و مهاجرت از کشور؛ درحالي‌که اگر نيک بنگريم متوجه مي‌شويم که نه اينها نخبه‌اند و نه آنها عقب‌مانده‌. اين است که مي‌توانيم ادعا کنيم مدرسه به بلوغ جامعه کمکي نکرده و آدم‌هايي به غايت کوچک و سبک‌مغز تحويل جامعه داده است؛ آدم‌هايي که صرفا رقابت در عين حسادت را ياد گرفته‌اند؛ آدم‌هايي که دائما ديگران را پايش و موفقيت‌هاي يکديگر را تحقير مي‌کنند؛ آدم‌هايي که پيشرفت ديگران را به‌عنوان مانعي براي پيشرفت خود مي‌بينند؛ اين چيزي‌است که مسير توسعه کنکوري براي ما ايجاد کرده است. مگر نه اينکه وقتي کسي رتبه مشخصي را کسب مي‌کند مانند اين است که ديگري را از آن جايگاه باز داشته است!؟ مدرسه با زندگي روزمره، بيگانه است و بدين‌ترتيب زندگي روزمره از راهي غير از مدرسه، براي تقويت فرزندانش مي‌کوشد. همه مهارت‌هايي که مدرسه بايد به فرزندان ما ياد دهد از طريقي غير از مدرسه کسب مي‌شوند؛ درست به اين دليل که مدرسه با روشنفکري و ميدان‌هاي حوزه عمومي فاصله گرفته است. پيام، روشن است: بايد کلمات و تصاوير را به مدارس‌مان برگردانيم و ادبيات و هنر را سرلوحه آن قرار دهيم ادامه مطلب.

«آموزش کالا نيست، مدرسه تجارتخانه نيست»

مدرسه مستعمره کنکور

مدرسه ,زندگي ,کلمات ,يا ,تصاوير ,نظام ,کلمات و ,است که ,و تصاوير ,خود را ,اين است

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

همان نیش باز لو دهنده قصه های داستان کودکانه بچگانه کوتاه زیبا جالب خواندنی نت سنتور هایده my-parol انجمن دانشجویی فوریتهای پزشکی کرمانشاه nasimesaba کانال تبلیغات درسی و کنکوری ، گروه تبلیغات کنکور و آموزشی rahjooyan راهی به سوی نور مرجع مقالات رسمي سئو